محل تبلیغات شما



روز اول با ماشین یکی از اساتید و روز دوم با ماشین یکی از خدمه اومدم. خوب استاد سنگین برخورد میکرد و شوخی نمیکرد نسبتا جدی بود با همکارا و خدمه از چاله چوله ها ی جاده مینالید یکم رئیس سابقو مسخره کرد و شدید میخندید. 

البته درسته من حالا دارم تأثیر شغل روی شخصیت رو تأیید میکنم اما مورد خاص هم وجود داره کسانی که شخصیتشون رو حفظ می کنند در هرجایی و هر شغلی که باشندکه خوب عده ای شخصیت محترمشونو و تعدادی بی شخصیتیشونو و عده ای شدیدا مثل مایعات تو هر ظرفی برن شکل همون میشن

خوب داشتم به این فکر میکردم که مثلا بگم اینجا همه مثلا لباساشون جالب نیست اشکال نداره منم مث اونا میشم یا همه لحن حرف زدنشون مناسب نیست منم همینطور باشم اشکال نداره. خوب اینجا ما باید یه حداقل سطح استانداردهایی داشته باشیم که هرگز حاضر نشیم ازشون پایینتر بیایم حتی اگه همه اطرافیان اونو رعایت نکنن. این مهمه وا مثلا شاید اطرافیان سال به سال نرن حموم، خونه شون مرتب نباشه و عیب حساب نشه براشون، شوخی های بد ، تمسخر، بی احترامی براشون عادی باشه شما باید سطح خودتو حفظ کنی چ پیش اونا چه افراد بالاتر این حداقل سطوح استانداردتو تو هر زمینه ای باید رعایت کنی


ظاهرا جایی کار برام جور شده و بابا گفت باید فردا برم گلم رفتیم خرید جهت محل کار، سفارش شد چون اونجا میدونن دختر کی هستی بخاطر بابا تو خرید دقت کن. رفتیم کیف بگیریم آجیم گفت کیف مارک بگیر گفتم واسه محل کاره یه کیف زیر صد تومن میگیرم کیف مارکم میگیرم جهت مجلس ها.خواهرم که خودش با کیف مارک میره دانشگاه گفت من سر کارمم با بهترین ها میرم وای منو بگو تمام دانشگاه با یه کیف پارچه ای رفتم.

24 آذر بابا گفت گفتن میخوایم بیایم صحبت کنید فردا خوبه؟ گفتم به همکارم گفتم فردا میام سرکار بزار آخر هفته و با اصرار واسطه دوشنبه دیگه نرفتم سر کار و قرار گفتگو گذاشتیم صبحش رفتم دوتا روسری و چندتا شومیز گرفتم و یکیشونو پوشیدم.  داداش گفت پسره اولش قرمز شده بود بعد باش صحبت کردم عادی شد مامانش گفت دخترم خیلی ازت تعریف کرد بعد رفتیم تو اتاق و شروع به گفتگو کردیم. کمی از بچگی گفتیم و بعد رفتم خودکار و کاغذو از تو کمد در آوردم اولاش نگاش نمیکردم ولی بعد بیشتر چش تو چش صحبت کردیم وقتایی که من سرم تو برگه بود منتظر بود سؤال بپرسم جوری نگام میکرد که آدم با یجور جدیت ، کنجکاوی زیاد اینا نگاه میکنه کل سوالایی که ازمن پرسید به کی رای دادی خانوادت به کی رای دادن با حقوق من میتونی بسازی که جوابامو زیر سوال برد. و موافقی با خانوادم تو یه ساختمون زندگی کنی و خیلی حرف زد که حال نداشتم گوش بدم و ازینکه اینقد حرفای ی زد حس کردم بهم توهین شده رو اعتقادات و ایناهم خیلی حساس بود از نظر تبپ شخصیتی بنظرم متضاد بودیم من درونگرا ساکت کم فعالیت مایل به داشتن نظم محتاط جزعی نگر اون بر عکس .تا صحبت میکردم ماشاللهماشالله میکرد رو مخ بود. فکر کردم یعنی الآن که من حال نداشتم به حرفاش گوش,بدم آدم با ازدواج با یه مرد باید یه عمر تحملش کنه و حس کردم خیلی پرحرف بودنش شبیه پدرشه. ادامه دارد


امروز یه متن درمورد رفتار جرأتمندانه خوندم که گفته بود وقتی مثلا تو صف یکی میاد جلوتون باید محترمانه بگید نوبت شما بوده. عصر با تاکسی رفتم بیرون خودم متوجه شدم موقع بستن در ماشین چه صدایی داد و آقای راننده که با دیدنشون آدم میفهمید ایشون چقدر تمیز و مرتب و  و شیکن با اینکه لباس هاشون آنقدرها هم نو نبود ولی خوشتیپ بودنشون خیلی تو چش بود( البته من چهرشو ندیددم و قصد دیدنشم نداشتم) ولی اولین چیزی بود که به محض ورود به تاکسی به چشم میومد. راننده گفت شرمنده خانوم ولی خیلی محکم درو میبندید. و کلماتی که بیان کرد هم خیلی توجهمو جلب کرد رفتار جرأتمندانه و مؤدبانه. رفتم دکتر منشی گفت طبق شماره هاتون برید تو و من اولین بودم اما یه خانوم میگفت من خیلی وقته اینجام و موقع باز شدن در رفت تو بهش گفتم نوبت منه خانوم و دکتر هم گفت طبق شماره ها وارد شید که حق با من بود. من از بچگی زیاد پیش میومد توصف مدرسه میومدن جلوم خوب فکر میکردم حالا عقبتر یا جلوتر چه فرقی داره و کاریشون نداشتم و اگه اجازه هم میخواستن میگفتم اشکال نداره و تو صف نونوایی هم این اتفاق برام میفتاد و من چیزی نمی گفتم. خوب اینجا هم گفتم حالا چ فرقی داره اول من برم یا این خانوم اینم واسه 5 دیقه دور و زودتر چ فرقی داره ولی بخاطر تمرین جرأتمندی از حقم دفاع کردم اما اگه چیزی نمیگفتم شاید بعد از دست خودم و اون عصبانی میشدم مگر اینکه اون مؤدبانه ازم میخواست زودتر از من بره.


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

مداد سیاه تایپ سورنا